امیر پرهام امیر پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

ʚϊɞ ღ ʚϊɞ امیر پرهام و پرنیا ʚϊɞ ღ ʚϊɞ

27- نوروز 92

نوروز پارسال ، امیر پرهام جون ، نوزاد بود . نوروزی که برای ما، با سالهای قبل فرق داشت و نوروز امسال متفاوت تر از سالها قبل:امیر پرهام جون راه می ره و شده همه زندگی ما. امسال ما هم نوروز را در خانهء جدید بودیم. با اعتقاد مادر جون سال تحویل را هر که در خونه خودش باید باشه. از صبح من و مادر جون رفته بودیم و عیدی می خریدیم. ظهر مامان امیر پرهام جون ، کله پاچه گذاشته بود و نهار رو خوردیم و زود به خونه خودمون اومدیم و یک ربع بعدش که سال تحویل شد(ساعت 14و31دقیقه و 56ثانیه) امیر پرهام جون و مامان و بابا به دیدن مادر جون و به طبع من اومدند. مادر جون عیدی امیر پرهام جون رو که از یکماه پیش خریده بود از طرف من و خودش بهش داد: دو دست بلوز...
21 فروردين 1392

26- اولین پیاده روی

دیروز بعد از ظهر امیر پرهام جون رو برای پیاده روی بیرون بردم . خودمون دوتائی  این اولین باری بود که امیر پرهام جون با پای خودش توی کوچه قدم می زد . خیلی آروم بود و با دقت و علاقه راه می رفت . گاهی هم به چیزهایی که روی زمین بود کنجکاو می شد و می خواست برداره . وقتی می گفتم که اینها آلوده و کثیف اند و نباید از زمین برداری ، خیلی قشنگ گوش می کرد . از اونجایی که پرهام جون عاشق آب و حمومه ، به جوی ها دقت می کرد و وقتی آب داشتند می ایستاد و نگاه می کرد . پرهام جون به گل هم خیلی علاقه داره و همسایه که گل و کاج کوچیک کاشته بود ، می رفت جلو و نگاه می کرد بدون اینکه دست بزنه . خلاصه کلی ذوق کرد و خندید . امروز هم بیرون بردمش . اینبار هم خیل...
23 اسفند 1391

25- دومین جشن تولد یکسالگی

دومین جشن تولد در رو جمعه سیزدهم بهمن ماه 1391 بابا و مامان امیر پرهام جون ، یه جشن تولد دیگه خونهء مادرِ مامان امیر پرهام جون گرفتند. کیکش رو من و مامانش و امیر پرهام جون رفتیم و سفارش دادیم . بابا و مادر جون هم رفتند میوه و وسایل نهار گرفتند و شب جمعه و روز جمعه هم مادر جون و مامانش نهار رو درست کردند و آخر سر صبح جمعه به خونه عزیز که مادر بزرگ پرهام جون هست بردند. سه تا خاله هاش و دوتا دائی هاش، در جشن بودند . که صد هزار و خُرده ای تومان بهش کادو دادند. آخه چرا کادو نگرفتند؟  خُب این پولها رو مامان و بابا بر می دارند دیگه نمی دن. ولی اگه اسباب بازی یا لباس یا یه کادوئی بود اونوقت هم عکسش اینجا بود و یادگاری می موند و هم با...
23 اسفند 1391

24- تولد رها ، دختر همکار بابا

امروز پرهام و مامانش به جشن تولد رها جون رفتند . ظاهرا" خیلی شلوغ بوده و مامانش از ترس اینکه پرهام جون زیر دست و پا لگد نشه ، همه اش بغلش کرده بود . عکس کمی گرفته چون نتونسته . اون چند تا هم پرهام خوب نیفتاده و همه اش فرار می کرده که البته بیشترش هم توی اتاقی غیر از اتاق جشن بوده. با اینحال چند تا عکس می زارم. رها جون در اتاق خودش : پرنیان ، رها ، پرهام در اتاق شخصی رها جون: جمعه 6/11/91 ...
6 بهمن 1391

23- جشن تولد یکسالگی

دیشب-چهارشنبه چهارم بهمن ماه-مهمانی داشتیم و خانواده مادر جون به جشن تولد پرهام کوچولو اومده بودند. پرهام جون ، خیلی خوش اخلاق بود . شام جوجه برستد بود و سالاد و نوشابه و میوه و از همه مهمتر کیک تولد هم بود . شایان جون همه بادکنکها رو باد کرد و بچه ها کلی شادی کردند. مهمانی خیلی خوبی بود و به همه هم خیلی خوش گذشت . براش یه اسب دو کاره گرفته بودم که با مادر جون به پرهام جون هدیه دادیم . خانواده خاله بزرگه یه ماشین باری خیلی بزرگ براش آورده بودند که پرهام جون از هردو هدیه کلی خوشش اومد . دوقلوها هم لباس آورده بودند که خیلی هم خوشگل بود . مامان خانم و دائی رضا هم هر کدوم 50 هزارتومان پول دادند . دائی ...
6 بهمن 1391

20- شب یلدا و سالگرد ازدواج مامان و بابای پرهام جون

پنج شنبه 30/9/91 شب یلدا و سالگرد حنابندان مامان و بابای امیر پرهام جون بود. طبق معمول هر سال، خونه مامان خانم دعوت داشتیم. شام خوشمزه ای خوردیم : برنج و مرغ ، سوپ ، ژله چند رنگ ، نوشیدنی و مخلفات دیگه. پرهام کوچولو سوپ و ژله خورد . جیگرش رو برم که توی جمع از همه کوچکتر بود و وقتی نگاهش می کردم در مقابل بچه ها ، خیلی کوچولوتر شده بود . بهش می گفتم خودتو لوس کن زود لباشو غنچه می کرد و صورتش رو جمع می کرد. وای که چقدر خوشمزه می شه. بعد شام هم هندوانه و آجیل شیرین و باسلوق و انار دون شده که مامان خانم یه کاسه بزرگ درست کرده بود و با وجودیکه همه خوردند باز هم کلی توی کاسه مونده بود. دختر خاله هم دو تا جعبه کیک گرفته بود و توی یخچا...
6 بهمن 1391

22- تولد یازده ماهگی امیرپرهام جون

امروز از صبح حرف از تولد امیر پرهام جون ماست. بعد از ظهر مامان و بابا و امیرپرهام جون رفتند و یه کیک خوشمزه با سلیقه مامان گرفتند و آوردند. ما هم طبق معمول یه تولد پنج نفره گرفتیم و آهنگ تولد گذاشتیم و عکس گرفتیم. مادر جون هم زودی کیک رو برید و خوردیم. آخه بد جوری دل می برد   حیف که توی چشماش نور افتاده تولد صد بیست سالگیت باشه عزیز دلم   پنج شنبه 14/١٠/91 ...
14 دی 1391

21- آشپزی امیر پرهام جون

امروز تولد یازده ماهگی امیر پرهام جون ماست ، قراره براش مهمون بیاد. می خواد آشپزی کنه : با این سوسیس ها چی درست کنم ؟  اینهمه نون رو چه کنم ؟ دست بابا به چیز کم نمی ره   حالا بزار ببینم چه مزه ای دارند ؟   خوشمزه است ، شما هم بفرمائید  بزار یه تیکه هم از وسطش بخورم نکنه بد مزه باشه این دیگه چیه بود ؟ اصلا" من آشپزی نمی کنم با این نون هاتون ، زود تموم شد     تولد یازده ماهگیت مبارک عسلی من پنج شنبه 14/10/91 ...
14 دی 1391

19- تولد عمه جون امیر پرهام جون

امروز ، 24 آذرماه ، تولد منه . بابای امیر پرهام پریشب ، کیک تولد خرید و در حالیکه من توی اتاقم بودم با مامان امیر پرهام و مادر جون نقشه کشیدند . مامانش اومد و گفت : ما می خوایم بریم بیرون . الکی منو سرگرم کرد . آخه مگه من می خواستم برم اتاق اونا که به من کلک می زد  بعد هم مادر جون اومد و گفت : امیر کارت داره . منم بیخیال از همه جا رفتم . که دیدم با فیلمبرداری وایساده و خلاصه کیک و بادکنک و سورپرایز و ... کلی حال داد تولد پنج نفره   امیر پرهام جون ، هم سرما خورده و هم دندان درآوردنش درد داره . توی تولد من زیاد سرحال نبود . بابایی ، برای پنج نفر ، عجب کیک بزرگی هم گرفته .     امروز ...
3 دی 1391