20- شب یلدا و سالگرد ازدواج مامان و بابای پرهام جون
پنج شنبه 30/9/91 شب یلدا و سالگرد حنابندان مامان و بابای امیر پرهام جون بود. طبق معمول هر سال، خونه مامان خانم دعوت داشتیم. شام خوشمزه ای خوردیم : برنج و مرغ ، سوپ ، ژله چند رنگ ، نوشیدنی و مخلفات دیگه. پرهام کوچولو سوپ و ژله خورد . جیگرش رو برم که توی جمع از همه کوچکتر بود و وقتی نگاهش می کردم در مقابل بچه ها ، خیلی کوچولوتر شده بود . بهش می گفتم خودتو لوس کن زود لباشو غنچه می کرد و صورتش رو جمع می کرد. وای که چقدر خوشمزه می شه. بعد شام هم هندوانه و آجیل شیرین و باسلوق و انار دون شده که مامان خانم یه کاسه بزرگ درست کرده بود و با وجودیکه همه خوردند باز هم کلی توی کاسه مونده بود. دختر خاله هم دو تا جعبه کیک گرفته بود و توی یخچا...