امیر پرهام امیر پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

ʚϊɞ ღ ʚϊɞ امیر پرهام و پرنیا ʚϊɞ ღ ʚϊɞ

45

پرهام جون با کتابای عمه: بلوزی که عمه جون برای پرهام جون در زمستون بافت: تیپ پرهام جون در عروسی دائی احسان: ...
23 ارديبهشت 1394

41- نقاشی

مداد شمعی و دفتر نقاشی امیر پرهام جون که همه صفحاتش رو نقاشی کشیده : مار می کشه و سر هم می زاره و می گه می خواد عمه جون رو بخوره ، عمه جون هم می ترسه و پرهام جون می گه: فرار کن. قابل توجه که عمه جون برای اینکه پرهام جون رو به نقاشی تشویق کنه،کشیدن مار رو بهش یاد داد چون راحت کشیده می شد: ستاره های خوشگل کوچولو که پرهام جون خودش یاد گرفته و با دقت و تمرکز نقاشی شون می کنه: بخاطر اینکه پرهام جون خوب نقاشی کشیده، عمه جون براش جایزه گرفته: یه دفتر نقاشی با پاستیل 12 رنگ، که پرهام جون کلی خوشش اومد و خوشحال شد: اولین نقاشی که توی دفتر جدیدش با ذوق زیاد کشید. گفت این ستاره است و اینهم دنبالشه. در ح...
20 مرداد 1393

40- کارهای پرهام جون

پ رهام جون خیلی قشنگ صحبت می کنه و همه چیز رو به شکل درستش تلفظ می کنه. فقط چند وقت پیش که نوبرانه گوجه سبز اومده بود و می پرسید این چیه بهش گفتم آلوچه. ازش خواستم تکرار کنه. یک کم فکر کرد گفت: بلد نیستم. وقتی برای خاله عذرا تعریف کردم ازش خواست بگه. خیلی جدی گفت: نمی گم. یکی از بازیهای پرهام جون اینه که بیرون اتاق بره و زنگ بزنه و براش در رو باز کنیم. چند روز پیش با مامانش همین بازی رو می کرد. کلید هم روی در بود. یه بار که در رو می بنده با کلیدش ور رفت و در قفل شد و دیگه نتونست بازش کنه. دیدم داد می زنه عمه عمه! بعد از پله ها بالا اومد و زنگ خونه ما رو زد. وقتی باز کردم گفت: عمه در رو قفل کردم. بغلش کردم و رفتیم در رو باز کردیم و مام...
25 تير 1393

34- تولد دو سالگی پرهام جون

امروز تولد پرهام جون بود که بابا براش کیک گرفت و خودمون جمع شدیم و تولد گرفتیم. مامانی براش یه شلوار لی گرفت که خیلی هم خوشگل بود. عمه جون هم قراره براش با دست لباس ببافه. پرهام جون انگشتش رو توی کیک می زد و به دهانش می گذاشت: عمه جون براش تولدت مبارک می خوند و بقیه هم دست می زدند، خودش هم می گفت دست، که یعنی همه دست بزنید: با چاقو کیکش رو برش می ده و پرنیا جون هم کنارش نشسته. پرنیا تازه از خواب بیدار شده:   مامانش چاقو رو از دستش گرفته و حالا ناراحت شده که باید چاقو رو به من بده: ...
14 بهمن 1392

32- از امیر پرهام جون

پرهام جون ، کلمات رو به زیبایی ادا می کنه و کاملاً درست تلفظ شون رو می گه . وقتی بهش کلماتی رو می گیم تا تکرار کنه ، لحظه ای فکر می کنه و وقتی سختش باشه ، اصلاً نمی گه . کاملاً مشخصه که می خواد همه چیز رو بی عیب و نقض انجام بده . دیشب به خونه مامان خانم رفته بودیم . ازش پرسید خواهرت خوبه ؟ گفت آره . کلی تعجب کردیم چون تا به حال کسی بهش یاد نداده بود که این سوال رو چی جواب بده. پسر باهوش و با تدبیریه . این روزا خیلی کم غذا می خوره . گویا دندانهای آسیابش داره درمیآد. فقط میوه می خوره. قد کشیده ولی خیلی لاغر شده. وقتی از چیزی خوشش نیاد ، با اخم و جدی می گه اِ . یعنی داره دعوا می کنه. به مداد رنگی و دفتر تقاشی علاقه نشو...
28 آذر 1392
1