امیر پرهام امیر پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

ʚϊɞ ღ ʚϊɞ امیر پرهام و پرنیا ʚϊɞ ღ ʚϊɞ

40- کارهای پرهام جون

1393/4/25 17:24
نویسنده : عمه جون
369 بازدید
اشتراک گذاری

پرهام جون خیلی قشنگ صحبت می کنه و همه چیز رو به شکل درستش تلفظ می کنه. فقط چند وقت پیش که نوبرانه گوجه سبز اومده بود و می پرسید این چیه بهش گفتم آلوچه. ازش خواستم تکرار کنه. یک کم فکر کرد گفت: بلد نیستم. وقتی برای خاله عذرا تعریف کردم ازش خواست بگه. خیلی جدی گفت: نمی گم.

یکی از بازیهای پرهام جون اینه که بیرون اتاق بره و زنگ بزنه و براش در رو باز کنیم. چند روز پیش با مامانش همین بازی رو می کرد. کلید هم روی در بود. یه بار که در رو می بنده با کلیدش ور رفت و در قفل شد و دیگه نتونست بازش کنه. دیدم داد می زنه عمه عمه! بعد از پله ها بالا اومد و زنگ خونه ما رو زد. وقتی باز کردم گفت: عمه در رو قفل کردم. بغلش کردم و رفتیم در رو باز کردیم و مامانش و پرنیا رو از توی خونه نجات دادیم.

پریروز گفت: عمه! قام قام می بری؟ گفتم باشه عسلم فردا می برمت. دیروز بردمش. شهربازی سرزمین سحر آمیز رو خیلی دوست داره و چون ماشین بازی زیاد داره اسمش رو گذاشته قام قام. البته شهر بازی هم می گه. دیروز اولین بار بود که  سرسره بزرگه و سرسره پیچ داره رو بازی کرد. پله های این سرسره ها جَست بلندی دارند. بچه های بزرگتر راحت تر بالا می رند ایندفعه پرهام جون هم راحت بالا رفت. سرسره بزرگه رو از طرف سُرش به راحتی بالا می رفت و سر می خورد. خیلی از اینکارش خوشم اومده بود. چون خودش تنهایی و شجاعانه رفت. وقتی هم اون بالا می رسید بالا و پائین می پرید، خوشحال می شد.

مامان و بابا دو روز پرهام رو مهد کودک گذاشتند ولی خوشش نیومد. انگار ترسونده بودنش. دوباره پیش مامانی موند. هر وقت هم اسم مهد کودک میاد عصبی می شه و می گه دیگه نمی رم.

پرنیا جون دو ماهی هست که به مهد کودک می ره. آخه مامانی نمی تونه دو تا شون رو نگه داره. حالا هم مریض شده و مامانش مرخصی گرفته و مواظبشه. همه اش هم می خواد بغل مامان یا باباش باشه وگرنه جیغ می زنه و گریه می کنه.

پسندها (1)

نظرات (0)