امیر پرهام امیر پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

ʚϊɞ ღ ʚϊɞ امیر پرهام و پرنیا ʚϊɞ ღ ʚϊɞ

28- توصیه عمه جون

پرهام جان، 16 ماهگیت هم تمام شد(امیدورام یکصدوبیستمین سالروز تولدت باشه). همه چیز تکراری است . فصلها، سالها، حتی قرنها. تنها چیزی که می ماند خوبی و مهربانی است. در هر حالتی هیچ خوبی نباید بی پاسخ گذاشته شود. اگه کسی جواب خوبیهایت را به خوبی نداد و جبران نکرد، خوب کردن به او را متوقف کن. خوبیهای دیگران را هم با خوبی پاسخ بده. زندگی آدمها از با هم بودن و خوب کردن و خوب دیدن تشکیل شده.
16 خرداد 1392

27- نوروز 92

نوروز پارسال ، امیر پرهام جون ، نوزاد بود . نوروزی که برای ما، با سالهای قبل فرق داشت و نوروز امسال متفاوت تر از سالها قبل:امیر پرهام جون راه می ره و شده همه زندگی ما. امسال ما هم نوروز را در خانهء جدید بودیم. با اعتقاد مادر جون سال تحویل را هر که در خونه خودش باید باشه. از صبح من و مادر جون رفته بودیم و عیدی می خریدیم. ظهر مامان امیر پرهام جون ، کله پاچه گذاشته بود و نهار رو خوردیم و زود به خونه خودمون اومدیم و یک ربع بعدش که سال تحویل شد(ساعت 14و31دقیقه و 56ثانیه) امیر پرهام جون و مامان و بابا به دیدن مادر جون و به طبع من اومدند. مادر جون عیدی امیر پرهام جون رو که از یکماه پیش خریده بود از طرف من و خودش بهش داد: دو دست بلوز...
21 فروردين 1392

26- اولین پیاده روی

دیروز بعد از ظهر امیر پرهام جون رو برای پیاده روی بیرون بردم . خودمون دوتائی  این اولین باری بود که امیر پرهام جون با پای خودش توی کوچه قدم می زد . خیلی آروم بود و با دقت و علاقه راه می رفت . گاهی هم به چیزهایی که روی زمین بود کنجکاو می شد و می خواست برداره . وقتی می گفتم که اینها آلوده و کثیف اند و نباید از زمین برداری ، خیلی قشنگ گوش می کرد . از اونجایی که پرهام جون عاشق آب و حمومه ، به جوی ها دقت می کرد و وقتی آب داشتند می ایستاد و نگاه می کرد . پرهام جون به گل هم خیلی علاقه داره و همسایه که گل و کاج کوچیک کاشته بود ، می رفت جلو و نگاه می کرد بدون اینکه دست بزنه . خلاصه کلی ذوق کرد و خندید . امروز هم بیرون بردمش . اینبار هم خیل...
23 اسفند 1391
1