12- هدیه خانواده خاله اعظم برای امیر پرهام جون
دیشب اعظم خاله با دخترش و پسرش و اهل و عیالشون به خونه امیر پرهام جون اومدند و برای دندان درآوردنش ، هدیه آوردند . امیر پرهام تا اونا رو دید زد زیر گریه و تا زمانی که اینجا بودند بغلشون نرفت. امیر پرهام ما ، جمع رو دوست داره ولی وقتی یکهویی شلوغ می شه می ترسه و تا آخرش در ترس می مونه . فقط موقع رفتنشون ، بخاطر آسانسور و د د د بغل پسرخاله رفت و نمی اومد.
دیشب امیر پرهام خوشمزه ، خرمالو رو نو بر کرد . طبق معمول ، طعم جدید بود و می خورد . ولی امروز خاضر نشد بهش لب بزنه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی