امیر پرهام امیر پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

ʚϊɞ ღ ʚϊɞ امیر پرهام و پرنیا ʚϊɞ ღ ʚϊɞ

38- حرف زدن کوچولوها

1393/2/17 20:22
نویسنده : عمه جون
349 بازدید
اشتراک گذاری

حرف زدن امیر پرهام جون خیلی شیرین و با مزه است. وقتی از خودش حرف می زنه نمی گه من بلکه می گه پرهام. مثلاً در نوشابه رو نمی تونست باز کنه گفت: پرهام نمی تونه. اینقدر هم قشنگ می گه که آدم دلش می خواد بخوردش.

وقتی خبری رو بهش می دم و تعجب می کنه می گه : اِ ! دقیقاً مثل آدم بزرگا. مثلاً از بیرون اومده بود. صداش زدم: پرهام جون بیا بالا، خاله منو ببر اومده. خیلی جدی و شیک گفت: اِ ! و بدو بدو از پله ها می اومد.

_ امروز، دو روزه که پرنیا جون به خونه مامانِ مامانش می ره و امیر پرهام جون هم مثل روال سابق پیش مامانی. حالا به اندازه کافی به هر دوشون رسیدگی می شه. امیر پرهام جون بازیشو می کنه، با مامانی بیرون می ره، غذاشو می خوره و خداروشکر سرحال تر شده. چون پرنیا جون دندان در می آره و حسابی بی قراری می کرد و مامانی نمی تونست به هر دوشون برسه. 

_ جمعه اولین دندان پرنیا جون، دندانشیری پائین و سمت راستش دراومد.  می تونه بشینه ولی باید مواظبش بود تا یکهو نیفته. اینقدر هم خوشگل می شینه: پاهاش رو دراز می کنه و دستش رو روی پاش می زاره. کم کم هم داره چهار دست و پا یاد می گیره. البته فعلاً یه دستش رو جلو می زاره و خودش رو به جلو می کشه. دقیقاً عین کوچیکی امیر پرهام جون. همیشه هم لبخندش هست. وقتی می گم پرنیا جون، زود نگاه می کنه و لبخند می زنه و عشوه های شیرین میاد.

عمه جون بیرون می خواست بره. پرنیا جون رو پائین برد تا به مامانی بده و بره. فهمیده بود و هی می گفت: دَ دَ دَ . و خودش رو به سمت پیلوت می کشید.

یه بار هم عمه جون می خواست بهش خیار بده . تا پوست کنه پرنیا جون گفت : بِده. حسابی تعجب کرده بودم. معلومه دخمل شیرین زبانی می شه.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامانِ بهار
25 تیر 93 17:38
خدا حفظشون کنه