31- حرف زدن پرنیا جون
الآن مامان ، پرنیا رو به اتاقم آورد . باهاش حرف زدم ، حرف می زد ، لبهاش رو حرکت می داد . چه صدای ناز و قشنگی هم داره . خیلی آروم و متین هم بود .
پرهام جون هم تازگی قدش به دستگیره در می رسه . در رو باز می کنه و همه ما هم می پریم که نکنه بره و از پله بیافته . امروز بردمش پارک سر کوچه . چقدر این بچه عاقله ، وقتی باید می اومد ، به راحتی و با آرامش و متین گوش می کرد . هفته پیش هم با خاله عذراش به سرزمین سحرآمیز بردیمش .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی